جدول جو
جدول جو

معنی هلی ترشی - جستجوی لغت در جدول جو

هلی ترشی
ترشی آلو ترش، رب آلو ترش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ تُ)
ابن بکمش بن مزان بن عبدالله ترکی، ملقّب به فخرالدین و مکنّی به ابوالحسن. ادیب و عروضی بود. در سال 563هجری قمری در بغداد متولد شد و در سال 626 هجری قمری دردمشق درگذشت. او راست: 1- تحفهالعشاق. 2- غایهاللذات فی شرح الهوی. 3- کتابی درعلم عروض. 4- منی القلوب. 5- نزههالناظر. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 370 و 1193 و سایر صفحات. هدیهالعارفین ج 1 ص 706. بغیهالوعاه سیوطی ص 330. الوافی صفدی ج 12 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ رَ)
ابن هند قرشی. مکنی به ابوالحسن. از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری قمری بود. رجوع به ابوالحسن (علی بن هند...) و نامۀ دانشوران ج 3 ص 34 شود
ابن طاهر بن معوضه بن تاج الدین قرشی اموی. مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری (ابن طاهربن...) شود
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن جارالله بن محمد بن ابی الیمن بن ابی بکر بن علی بن محمد بن محمد بن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی. مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود
ابن محمد بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی. مشهور به قلصادی و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قلصادی شود
ابن داود بن یحیی بن کامل بن یحیی بن جبارۀ زبیری قرشی اسدی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود
ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی (ابن جهم...) شود
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی. مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم شود
ابن عبدالکریم بن محمد بن محمد بن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری. ملقب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود
ابن عبیدالله بن حرث بن رحضه بن عامر بن رواحه بن حجر بن معیص بن عامر بن لؤی قرشی عامری. رجوع به علی عامری شود
لغت نامه دهخدا
(گِلْ لَ / لِ تُ)
انگوری که در آب غوره نگاه دارند غیر فصل را. ترشی انگوری خاص که حب آن نسبتاً بزرگ و مایل به گردی است. ترشی که از انگور دانه دار مدور سفید یا سرخ کنند. ترشی که ازگلۀ انگور در سرکه افکنده کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ تُ)
حالت و صفت لب ترش
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ تُ)
ازشعرای قرن دهم و هم نام و معاصر با اهلی شیرازی. وی از ترشیز خراسان است و به سال 934 ه. ق. درگذشته و از جمله شعرائیست که در دربار سلطان حسین و امیر علیشیر نوائی در هرات گرد آمده بودند و از حیث فکر و ذوق مقلد شعرای مزبور است. سبک این شاعران هیچگاه در ایران مورد قبول نبوده و بعکس در هندوستان مورد احترام بوده است. نثر او مصنوع و مطنطن است و به همین جهت در هند شهرت یافته است. (تاریخ ادبیات برون ترجمه رشید یاسمی). و رجوع به دانشوران خراسان ص 280 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گله ترشی
تصویر گله ترشی
انگوری که در آب غوره نگاهدارند در غیر فصل
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی ترشی که ازپیاز سیر فلفل هندی چغندر زردک بادنجان و سرکه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب ترشی
تصویر لب ترشی
کیفیت لب ترش ملسی
فرهنگ لغت هوشیار
ترش کردن معده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی که به صورت قرار دادن سیخ یا چوب سر تیز در زمین و
فرهنگ گویش مازندرانی
شکوفه ی درخت آلوچه
فرهنگ گویش مازندرانی